حسینحسین، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

دفتر خاطرات حسین

حسین من مسلمون شد

1393/5/19 17:29
نویسنده : باباجون
112 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم وقتی  تهران بودم مامانت زنگ زد و گفت خیلی بی قراری میکنی برای همین گفتم برید دکتر, وقتی معاینه شده بودی آقای دکتر سزاوار متخصص اطفال بیمارستان پاستور گفته بود این پسر گشنشه و شیر نخورده و برات شیشه و شیر خشک تجویز کرده بود.

وقتی برگشتم پدر یکی از دوستام که خیلی ارادت دارم نسبت بهشون رو دعوت کردم تا توی گوشت اذان بگن تا تو هم مسلمون بشی

اول گوش راستت اذان گفت بعد گوش چپت اقامه گفتند و ستون دین و ...

توی این مدتی که اذان میگفتند تو هم همچین آروم نبودی ها , حسابی برای بغل من و مامانت گریه میکردی و جوجو میخاستی

آهان راستی تو اصلا میدونی که شیر مادرتو از پستانش نمیخوردی و منه خسته و کوفته باید با شیردوش از پستان مادرت شیر میدوشیدم تا تو بخوری بعد چند روزم به اجبار شدی پسر شیرخشکی که هر4 روز یه قوطی شیر خشک میخوردی ( شکمویی دیگه )بغل

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)